کد مطلب:151471 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

تباهی پس از پیامبر
مثل سائر «المرء یحفظ فی ولده» [1] ، ریشه ای قرآنی دارد كه خداوند بندگان مؤمنش را بر لسان بنده ی شایسته ی خویش، خضر، بدان تادیب فرموده است:

خضر هنگامی كه آن دیوار را كه از آن دو كودك یتیم شهر بود، برافراشت، علت آن را این شمرد كه: «كان ابوهما صالحا» (یعنی: پدر این دو مردی شایسته بود / سوره ی كهف، آیه ی 81)

بر این بنیاد، آن دو كودك بخاطر شایستگی پدرشان استحقاق این خدمت را از جانب خضر یافتند. ولی بسیاری از آنان كه به امت پیامبر ما، حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - منتسب هستند، بخاطر پیامبر، آل محمد را گرامی نداشتند. این امت، بیش از آنكه پیامبر چشمانش را فروبندد، به اهل بیت مهلت ندادند، و هنوز پیكر شریف پیامبر به خاك سپارده نشده بود كه بر خاندان او ستم راندند و حقشان را در خلافت غصب كردند؛ سپس به ضرب و هتك بر سر ایشان ریختند تا جائی كه در خانه ی زهرا، دختر پیامبر، را آتش زدند، باعث سقط جنین او شدند، و او را به خشم آوردند. او روزهای اندكشماری را پس از پدر، با سری دستار بسته و پهلوی شكسته سپری كرد، و ساعت به ساعت بیهوش می شد، و تنها چند ماه پس از درگذشت پدرش، در حالی كه اینان را دشمن می داشت، درگذشت!

نصیب نوه های پیامبر، یعنی حسن و حسین، هم از این امت چیزی بهتر نبود! بلكه - در پی این رفتار ننگین - فرقه ای سیاسی شكل گرفت كه خاندان پیامبر را هدف دشمنی و كین ورزی می ساخت و دسیسه ای را طرح ریخت كه علی را در محرابش ترور نمود، حسن را در خیمه اش زخم كرد و مجروح كرد و حسین را در نیمروز عاشورا در كربلا، آنگونه كه گوسفندی را آشكارا، پیش چشم مردمان، ذبح


می كنند، به قتل رسانید و كسی به انكار برنخاست!

حال آنكه این دو پسر از دو پسر ماجرای خضر خوارتر نبودند؛ چون پدرشان بی گمان از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - صالح تر نبود!

حسین - علیه السلام - در حدیث آتی - این حقیقت را به رخ یكی از رهبران دشمنان آل محمد، معروف به نافع بن ازرق، كشیده و با او مقابله نموده است:

[203] حسین او را گفت: از تو چیزی می پرسم: «و اما الجدار فكان لغلامین یتیمین فی المدینه» (یعنی: خداوند می فرماید: و اما آن دیوار از آن دو كودك یتیم در آن شهر بود / كهف؛ آیه ی 81)

ای ابن ازرق! چه كسی را در این دو پسر پاس داشته اند؟!

ابن ازرق گفت: پدر آن دو را!

حسین گفت: پدر آن دو بهتر بود یا رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -؟ [2] .

اینست آن حقیقت كوبنده؛ لیك آیا كسانی را كه نفاق در دلشان جایگیر شده و نادانی و كینه و حق ستیزی دیدگانشان را فروپوشانیده سود می رساند؟!

یكی از نتایج این تباهی آن بود كه هنوز پنجاه سال از وفات پیمبر نگذشته، امت وی بر «ودیعه» و «گل خوشبوی» او، حسین، ستم راندند، و به زشت ترین صورت، او را كشتند!

آیا هیچ تباهیی بدتر از این می توان تصور كرد؟!

یكی دیگر از نتایج این تباهی رسوا، آن بود كه تاریخ محرف و مورخان مزدور [3] ، در درازنای سالهای پس از وفات پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - تا خلافت امام علی - علیه السلام -، از وجود اهل بیت تغافل نمود؛ همین حسین -


علیه السلام -، در درازنای عهد ابوبكر و عمر و عثمان، هیچ گزارشی از او بر صفحات تاریخ نمی یابیم، جز پاره هائی پراكنده كه بسیاری از انگیزه های آن تغافل را در خود گنجانیده است!



[1] يعني: مرد را در زاد و رودش پاس دارند..

[2] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (131 - 130 / 7).

[3] پاره هائي پراكنده، به قلم مورخاني كه به گزارش برخي حقائق پرداخته اند، مانند ابن اسحاق، صاحب سيره، و عمر بن شبة، صاحب كتابهاي فراوان، به ثبت رسيده است؛ ولي ميراث ايشان مهجور و نابود گرديده و جز اندكي از آن بازنمانده است كه در همان هم دلالتهاي واضحي بر آنچه ما مي گوئيم، هست.